کد مطلب:50496 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:148

اراده انسان











در میان عوامل موثر در تربیت، اراده ی انسان مهمترین نقش را- به نحو اقتضا - در تربیت دارد، به گونه ای كه سعادت و شقاوت آدمی به دست خودش است. خدای رحمان راه سعادت و شقاوت انسان را بدو نموده و او را در انتخاب این راه و پیمودنش آزاد گذاشته است تا خود، خویش را انتخاب كند و به هر چه می خواهد متصف گردد و در این امر اكراه و اجباری نیست.[1] .

انسان خود باید اراده ی خیر و سعادت نماید و از امكانات این عالم بدرستی در جهت كمال خویش بهره گیرد و از تباه كردن استعدادهای كمالی خود بپرهیزد و راه شقاوت را نپیماید، كه خوشبختی و بدبختی آدمی در گرو خود او و نتیجه ی عمل اوست، به بیان امیرمومنان علی (ع):

«السعید من وعظ بغیره و الشقی من انخدع لهواه و غروره.»[2] .

خوشبخت كسی است كه از دیگران پند پذیرد (و خود را به پاكی پرورش دهد) و بدبخت كسی است كه فریب هوای نفس خویش خورد (و به ناپاكی گراید).

انسان به دست خود سعادت و شقاوت خود را تصویر می كند و در این باره لازم است سعادت و شقاوت را بدرستی بشناسد و خود، خویش را بیافریند.[3] امام خمینی (ره) در این باره می نویسد:

«آنچه در نزد عرف و عقلا سعادت محسوب می شود، عبارت از آن است كه همه ی موجبات لذت و استراحت فراهم شود و همه ی وسائل شهوات و خواسته های نفس حاصل آید و هر آنچه با قوای نفس سازگار است همیشه و یا بیشتر اوقات تحقق یابد و نقطه ی مقابل این چیزها را شقاوت می دانند.

[صفحه 193]

پس هر كس كه وسائل لذتهای نفسانی را در اختیار داشته باشد و همه ی قوای نفسانی اش برای همیشه در آسایش و لذت باشد او سعید مطلق است و اگر هیچ وسیله ی لذت نسبت به هیچ یك از قوای نفسانی اش در هیچ وقت نداشته باشد چنین كسی شقی مطلق است و اگر نه چنان باشد و نه چنین، پس سعادت و شقاوت چنین كسی، اضافی و نسبی خواهد بود.

و چون در نظر كسانی كه ایمان به عالم آخرت دارند، همه ی لذتهای دنیا و تمام مشتهیات آن در جهت كیفی و كمی اش نسبت به لذتهای عالم آخرت و لذتهای بهشتی كه همه ی خواسته های دل و لذتهای چشمگیر را به طور دائم و به گونه ای جاوید در بردارد چیز بسیار كوچك و غیر قابل توجه است، بلكه در حقیقت میان متناهی و غیر متناهی نسبتی نمی توان فرض كرد، بنابراین سعادت در نظر مومنین به عالم آخرت در آن است كه موجب رفتن به بهشت باشد و شقاوت به نظر آنان در آن است كه موجب رفتن به دوزخ باشد. خدای تعالی می فرماید:

(فاما الذین شقوا ففی النار لهم زفیر و شهیق خالدین فیها ما دامت السماوات و الارض الا ما شاء ربك ان ربك فعال لما یرید و اما الذین سعدوا ففی الجنه خالدین فیها ما دامت السماوات و الارض الا ما شاء ربك عطاء غیر مجذوذ.)[4] .

اما كسانی كه شقی شدند آنان را در آتش فریاد و فغانی است و جاوید در آتش خواهند بود مادام كه آسمانها و زمین برقرار است مگر آنچه پروردگار بخواهد، همانا كه پروردگارت هر چه را بخواهد حتما انجام می دهد. و اما كسانی كه سعادتمند شدند، جاودانه در بهشتند مادام كه آسمانها و زمین برقرار است مگر آنچه پروردگارت بخواهد و این عطایی است بی پایان.

پس كسی كه پایان كار او به خیر انجامد و بهشت برای او مقدر شده باشد، سعادتمند است، هر چند كه در دنیا به زحمت و بیماری و سختی و تنگدستی و نیازمندی دچار باشد و كسی كه- پناه بر خدا- خاتمه ی كارش به شر انجامد و آتش برای او مقدر گردد، بدبخت و شقاوتمند است، هر چند كه در دنیا در عیش و لذت و آسایش باشد، زیرا

[صفحه 194]

لذتهای دنیا نسبت به لذت آخرت و عذاب دنیا نسبت به عذاب آخرت قابل قیاس نیست، نه در شدت و نه در عدت و نه در مدت.

و گروهی خیر و نیكی را كه در معنا مساوی با وجود است، سعادت می دانند، پس بنا به نظر آنان وجود هر چه هست خیر و سعادت است و تفاوت مراتب سعادت بر حسب تفاوت كمال وجود است كههر چه وجود كاملتر باشد خیر وسعادتش بیشتر خواهد بود.[5] پس خیر مطلق به معنای سعادت مطلق است و سعید به طور اطلاق آن است كه موجود كامل بوده باشد. و نقص بر حسب مراتبی كه دارد در مقابل این سعادت و كمال واقع است، بدان معنی كه هر اندازه وجودش ناقص باشد، از سعادت محروم و به شقاوت نزدیك خواهد بود.

اكنون پس از آنكه معنای سعادت و شقاوت معلوم شد، باید توجه داشت كه این چنین سعادت و شقاوت هر كدام نتیجه ی كار و كسب خود انسان است، چنانكه خدای تعالی می فرماید:

(فاما من طغی و آثر الحیاه الدنیا فان الجحیم هی الماوی و اما من خاف مقام ربه و نهی النفس عن الهوی فان الجنه هی الماوی.)[6] .

اما آن كس كه سركشی كند و زندگی دنیا را مقدم بدارد جایگاه وی در دوزخ خواهد بود و اما آن كس كه از مقام و منزلت پروردگارش بترسد و نفس خود را از خواسته هایش بازدارد پس بهشت جایگاه او خواهد بود.

اگر آنچه را كه گفتیم نیكو فهمیده باشی برای تو روشن خواهد شد كه سعادت و شقاوت از امور ذاتی نیستند كه نیازی به علت نداشته باشند، زیرا نه جزء ذات انسانند و نه لازم ماهیت انسان، بلكه هر دو از امور وجودی اند كه محتاج به علتند و نه تنها نیازمند علتند تا وجود یابند بلكه از امور اختیاری و ارادی بنده اند كه هر یك از آن دو را بخواهد می تواند به دست آورد.»[7] .

انسان مادام كه در این عالم است می تواند به اختیار و اراده ی خود در جهت سعادت و شقاوت خویش عمل كند و امكان تربیت در هر دو جهت برای او میسر است و اگر جز این بود، نوید و تهدید و پاداش و كیفر باطل بود و ارسال رسل و انزال كتاب و تلاش تربیتی عاطل بود. سخن امیرمومنان علی (ع) در این باره كاملا گویا و راهگشا است.

[صفحه 195]

شریف رضی آورده است كه چون كسی از آن حضرت پرسید: «اكان مسیرنا الی الشام بقضاء من الله و قدر؟» (رفتن ما به شام به قضا و قدر خدا بود؟) حضرت فرمود:

«ویحك! لعلك ظننت قضاء لازما و قدرا حاتما! و لو كان ذلك كذلك لبطل الثواب و العقاب و سقط الوعد و الوعید. ان سبحانه امر عباده تخییرا و نهاهم تحذیرا و كلف یسیرا و لم یكلف عسیرا و اعطی علی القلیل كثیرا و لم یعص مغلوبا و لم یطع مكرها و لم یرسل الانبیاء لعبا و لم ینزل الكتاب للعباد عبثا و لا خلق السماوات و الارض و ما بینهما باطلا: (ذلك ظن الذین كفروا فویل للذین كفروا من النار)[8] [9] .

وای بر تو! شاید قضای لازم و قدر حتم را گمان كرده ای، اگر چنین باشد پاداش و كیفر باطل بود و نوید و تهدید عاطل. خدای سبحان بندگان خود را امر فرمود - و در آنچه بدان مامورند- دارای اختیارند و نهی نمود تا بترسند و دست بازدارند. آنچه تكلیف كرد آسان است نه دشوار و پاداش او بر- كردار- اندك ، بسیار. نافرمانی اش نكنند از آنكه بر او چیرند و فرمانش نبرند از آن رو كه ناگزیرند. پیامبران را به بازیچه نفرستاد و كتاب را برای بندگان بیهوده نداد:

«این گمان كسانی است كه كافر شدند. وای بر آنان كه كافر شدند از آتش».

همه ی ارزش آدمی به اراده ی او در جهت سعادت حقیقی است و این راه بر انسان كاملا گشاده است. امام علی (ع) در سخنی والا فرموده است:

«قدر الرجل علی قدر همته.»[10] .

ارزش انسان به اندازه ی همت اوست.

انسان می تواند خود طبیعی و قالب حیوانی را بشكند و آن گوهر حقیقی و مرتبه ی ملكوتی خویش را ظاهر نماید و به كمالات انسانی دست یابد و سعادت را بر خود رقم زند و این جز به اراده ی آدمی تحقق نمی یابد.


ای ز غیرت بر سبو سنگی زده
وان شكستت خود درستی آمده

[صفحه 196]

خم شكسته، آز ازو ناریخته
صد درستی زین شكست انگیخته


جزو جزو خم به رقص است و به حال
عقل جزوی را نموده این محال[11] .

ای كسی كه از روی همت و اراده، سنگی بر سبوی حیوانیت وجودت زده ای و این مرتبه را شكسته ای و زیر پا نهاده ای، این كوزه شكستن مایه ی درستی و كمال تو شده است. كوزه شكسته ولی آب درون آن نریخته است و از این شكستگی صد گونه درستی و كمال پیدا شده است، زیرا هرگاه وجود موهوم و مجازی شخص، در وجود حقیقی حضرت وجود، فانی شود، بقای حقیقی حاصل می شود،[12] و این به دست خود انسان تحقق می یابد. ساده اندیشان گمان می كنند «خودطبیعی» را شكستن، از بین رفتن است، در صورتی كه شكستن «خود طبیعی» عالی ترین درست شدن را در پی دارد.[13] .

امیرمومنان علی (ع) در آغاز عهدنامه ی مالك اشتر، او را چنین سفارش فرموده است:

«و امره ان یكسر نفسه من الشهوات و یزعها عند الجمحات، فان النفس اماره بالسوء الا ما رحم الله.»[14] .

او را فرمان می دهد كه خواهشهای نفسانی و پست خود را در هم شكند و هنگام سركشیهای نفس، به فرمانش آرد كه همانا نفس به بدی وامی دارد، مگر آنكه خدا رحمت آرد.

انسان از این امكان برخوردار است كه تا در عالم طبیعت است بتواند خود را انتخاب كند و در جهت سعادت یا شقاوت خویش گام بردارد. این راه- مادام كه انسان در عالم طبیعت است و با ماده ی اولی قابل تطور و دگرگونی و اختلاف دمساز است- به روی آدمی گشوده است و هیچ یك از عقاید و اخلاق و ملكات، ذاتی انسان نیست، بلكه همه ی آنها از عوارض وجود و غیر ذاتی و جعلی است و انسان با اراده و تلاش و كسب و عمل خود را می سازد،[15] به بیان امام علی (ع):

«من طلب شیئا ناله او بعضه.»[16] .

آن كه چیزی را جوید، بدان یا به برخی از آن رسد.

[صفحه 197]

اراده ی انسان عاملی اساسی در تربیت آدمی است و هر چند كه عوامل دیگر در آن تاثیر گذار است ولی انسان هرگز نباید به سستی و ناامیدی تن بسپارد و از تلاش برای اصلاح و سیر به سوی كمال بازماند. پیشوای آزادگان، علی (ع) در سفارشی مهم فرموده است:

«علیك بالجد و ان لم یساعد الجسد.»[17] .

بر تو باد به كوشش و جدیت، اگر چه پیكر همراهی نكند.

اگر آدمی خود در جهت سعادت حقیقی خویش تلاش نكند، دیگر عوامل نمی تواند او را به سعادت برساند كه انسان فرزند اراده و تلاش خویش است، به بیان امیرمومنان (ع):

«من ابطا به عمله لم یسرع به نسبه.»[18] .

آن كه كرده ی وی او را به جایی نرساند، نسب او وی را پیش نراند.

راه كمال را با پای خود می توان طی كرد و جز با بال و پر خود نمی توان در فضای بیكران كمال به پرواز در آمد و استعدادهای شگفت را شكوفا نمود.


پر من رستست هم از ذات خویش
بر نچسبانم دو پر من با سریش[19] .

توفیق آدمی در زندگی و سیر به سوی اهداف انسانی و مقاصد الهی جز به اراده ای خلل ناپذیر میسر نمی شود. پیام آوران الهی جلوه ی كامل چنین اراده ای بوده اند، چنانكه امیرمومنان علی (ع) آنان را توصیف نموده است:

«و لكن الله سبحانه جعل رسله اولی قوه فی عزائمهم.»[20] .

خدای سبحان پیامبران خویش را از نظر عزم و اراده قوی قرار داد.

آنان با عزمی استوار و اراده ای شكست ناپذیر مردمان را سیر دادند و پیامبر اكرم (ص) برترین پیام آور الهی، والاترین نمونه ی چنین تربیتی است. علی (ع) در توصیف آن حضرت فرموده است:

«اللهم... اجعل شرائف صلواتك و نوامی بركاتك، علی محمد عبدك و رسولك الخاتم لما سبق و الفاتح لما انغلق و المعلق الحق بالحق و الدافع جیشات

[صفحه 198]

الاباطیل و الدامغ صولات الاضالیل، كما حمل فاضطلع، قائما بامرك، مستوفزا فی مرضاتك، غیر ناكل عن قدم و لا واه فی عزم.»[21] .

بار خدایا! بهترین درودها و پربارترین بركتها را خاص بنده و پیامبر خود گردان، كه خاتم پیامبران پیشین است و گشاینده ی درهای بسته ی (رحمت بر مردم زمین). آشكاركننده ی حق با برهان، فرونشاننده ی طغیان و درهم كوبنده ی شوكت گمراهان. چنان كه او بار رسالت را نیرومندانه برداشت (و حق آن را چنان كه باید بگذاشت). در انجام فرمانت برپا و در طلب خشنودی ات پویا، نه از اقدامی روگردان و نه در عزمی سست و ناتوان.

خدای رحمان، این نعمت را بر همه گسترانیده است تا راه به سوی او را به همت خود هموار كنند كه والا همتی از ویژگیها و صفات اهل ایمان است، چنانكه علی ( ع) در این باره فرموده است:

«المومن... بعید همه... نفسه اصلب من الصلد.»[22] .

مومن والا همت است و نفس او سخت تر از سنگ خارا (در راه دینداری) است.

امیرمومنان علی (ع) اراده ی انسان را در سیر به سوی كمال مطلق چنان می داند كه مردمان را این گونه سفارش می فرماید:

«ایها الناس، لا تشتوحشوا فی طریق الهدی لقله اهله.»[23] .

ای مردم! در طریق هدایت از كمی تعداد وحشت نكنید (و مایوس نشوید).

پیشوای موحدان، علی (ع) نمونه ی والا همتی و شكست ناپذیری و تربیت نبوی را معرفی می كند تا راه و مسیر تربیت را بدرستی بنمایاند، چنانكه می فرماید:

«كان لی فیما مضی اخ فی الله،[24] و كان یعظمه فی عینی صغر الدنیا فی عینه. و كان خارجا من سلطان بطنه، فلا یشتهی ما لا یجد و لا یكثر اذا وجد. و كان اكثر دهره صامتا فان قال بذ القائلین و نقع غلیل السائلین. و كان ضعیفا مستضعفا! فان جاء الجد فهو لیث غاب و صل واد، لا یدلی بحجه حتی یاتی

[صفحه 199]

قاضیا. و كان لا یلوم احدا علی ما یجد الغدر فی مثله، حتی یسمع اعتذاره، و كان لا یشكو وجعا الا عند برئه و كان یقول ما یفعل و لا یقول ما لا یفعل و كان اذا غلب علی الكلام لم یغلب علی السكوت و كان علی ما یسمع احرص منه علی ان یتكلم و كان اذا بدهه امر ان ینظر ایهما اقرب الی الهوی فیخالفه. فعلیكم بهذه الخلائق فالزموها و تنافسوا فیها، فان لم تستطیعوها فاعلموا ان اخذ القلیل خیر من ترك الكثیر.»[25] .

در گذشته برادری دینی داشتم كه خردی دنیا در دیده اش وی را در چشم من بزرگ می داشت و شكمش بر او سلطه ای نداشت، پس آنچه را نمی یافت آرزو نمی كرد و آنچه را می یافت فراوان استفاده نمی كرد. بیشتر اوقات خاموش بود و اگر سخن می گفت بر گویندگان چیزه بود و تشنگی پرسشگران را فرومی نشاند. افتاده بود و در دیده ها ناتوان و به هنگام كار چون شیر بیشه بود و مار بیابان. تا نزد قاضی نمی رفت حجت نمی آورد و كسی را كه عذری داشت سرزنش نمی كرد تا عذرش را می شنید. از هیچ دری شكوه نمی كرد مگر آن گاه كه بهبود می یافت. چیزی را بر زبان می آورد كه انجامش می داد و بدانچه نمی كرد دهان نمی گشود. اگر در گفتار بر او پیروز می شدند، در خاموشی كسی بر او چیره نمی شد. بر شنیدن حریص تر بود تا گفتن. هرگاه دو كار برایش پیش می آمد، می نگریست كه كدام به خواهش نفس نزدیكتر است تا راه مخالفت با آن را پوید. بر شما باید چنین خصلتها را یافتن و در به دست آوردنش بر یكدیگر پیشی گرفتن و اگر نتوانستید، بدانید كه اندكی را به دست آوردن بهتر است تا همه را وانهادن.

[صفحه 215]


صفحه 193، 194، 195، 196، 197، 198، 199، 215.








    1. ن. ك: تفسیر المیزان، ج 20، ص 122.
    2. نهج البلاغه، خطبه ی 86.
    3. ن. ك: محمد مهدی بن ابی ذر النراقی، جامع السعادات، تحقیق السید محمد كلانتر، الطبعه الثانیه، منشورات جامعه النجف الدینیه، 1383 ق. ج 1، ص 36.
    4. قرآن، هود / 108 -106.
    5. ر. ك: الاسفار الاربعه، ج 9، ص 121.
    6. قرآن، نازعات / 41 -37.
    7. طلب و اراده، صص 140 -137.
    8. قرآن، ص / 27.
    9. نهج البلاغه، حكمت 78.
    10. نهج البلاغه، حكمت 47.
    11. مثنوی معنوی، دفتر اول، ص 151.
    12. عبدالباقی گولپینارلی، نثر و شرح مثنوی شریف، ترجمه و توضیح توفیق- ه. سبحانی، چاپ اول سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1374 -1371 ش. دفتر اول، ص 391، شرح جامع مثنوی، دفتر اول، ص 743.
    13. محمد تقی جعفری، تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی، چاپ دوم، انتشارات اسلامی، تهران، ج 2، ص 364.
    14. نهج البلاغه، نامه ی 53.
    15. ر. ك: الامام روح الله الخمینی، انوار الهدایه فی التعلیقه علی الكفایه، الطبعه الثانیه ، موسسه تنظیم و نشر آثار الامام الخمینی، 1415 ق. ج 1، صص 86 -85.
    16. نهج البلاغه، حكمت 386.
    17. غررالحكم، ج 2، ص 23.
    18. نهج البلاغه، حكمت 23.
    19. مثنوی معنوی، دفتر دوم، ص 324.
    20. نهج البلاغه، خطبه ی 192.
    21. همان، خطبه ی 72.
    22. همان، حكمت 333.
    23. همان، كلام 201.
    24. در اینكه مراد امام علی (ع) از این برادر كیست، چند احتمال داده شده است. نظر برخی بر آن است كه منظور آن حضرت، رسول خدا (ص) است و برخی مراد امام (ع) از این برادر ابوذر و عده ای مقداد دانسته اند و برخی نیز گفته اند كه مراد امام (ع) شخص خاص نیست، بلكه آن حضرت صرفا خواسته است مثال و نمونه ای كلی را مطرح نماید. ر. ك: شرح ابن ابی الحدید، ج 19، صص 184 -183.
    25. نهج البلاغه، حكمت 289.